#اندوه که خورشید شدی تنگ غروب*افسوس که مهتاب شدی وقت سحر*گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر*چون ماه شبی میکنم از پنجره سر*راز این گفته فقط باد صبا می داند*دارمت دوست به قدری که خدا می داند*
(هنوزم انتظارو انتظار است*هنوزم دل به سینه بی قرار است* هنوزم خواب می بینم به شبها*همان مردی که بر اسبی سوار است*همان مردی که آید جمعه روزی*واین پایان خوب انتظار است.